کد مطلب:210456 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:303

وضعیت اجتماعی، سیاسی و فرهنگی امپراتوری اسلامی
رژیم بنی امیه در سالیان آخر زندگی امام باقر علیه السلام و نیز سال های آغاز امامت فرزندش امام صادق علیه السلام یكی از پرماجراترین مراحل خود را می گذرانید.

قدرت نمایی های نظامی در مرزهای شمال شرقی (تركستان و خراسان) شمال (آسیای صغیر و آذربایجان) ومغرب (آفریقا، اندلس و اروپا) از سویی و شورش های پیاپی در نواحی عراق، خراسان و شمال آفریقا كه عموما، یا غالبا به وسیله ی بومیان ناراضی زیر ستم، گاه به تحریك، یا كمك سرداران اموی به پا می شد. از سوی دیگر وضع پریشان ملی در همه جا و مخصوصا در عراق مقر تیولداران بزرگ بنی امیه و جایگاه املاك حاصل خیز و پربركت كه غالبا مخصوص خلیفه، یا متعلق به سران دولت او بود و حیف و میل های افسانه یی هشام و استاندار مقتدرش «خالد بن عبدالله قسری» در عراق و بالأخره قحطی و طاعون در نقاط مختلف از جمله خراسان عراق، شام و... حالت عجیبی به كشور گسترده ی مسلمان نشین كه به وسیله ی رژیم بنی امیه و به دست یكی از معروف ترین زمامداران آن یعنی «هشام بن عبدالملك» اداره می شد، داده بود. بر این همه، باید مهم ترین ضایعه ی كمبود، یا فقدان معنویت فكر و روحیات اسلامی در فضای پریشان و غمزده ی كشور اسلامی كه فقر، جنگ و بیماری همچون صاعقه برخاسته از قدرت طلبی و استبداد حكمرانان اموی



[ صفحه 19]



بر سر مردم بینوا فرود آمد، می سوخت و خاكستر می كرد پرورش نهال فضیلت و تقوا و اخلاص و معنویت چیزی در شمار محالات و ناممكنات می نمود. رجال روحانی، قضات، محدثان و مفسران كه می بایست پناهگاه مردم بینوا و مظلوم باشند، نه فقط به كار گره گشایی نمی آمدند، بلكه غالبا خود نیز به گونه یی و گاه خطرناك تر از رجال سیاست بر مشكلات مردم می افزودند. نام آوران و چهره های مشهور فقه و كلام و حدیث و تصوف از قبیل «حسن بصری» ، «قتاده بن عامه» ، «محمد بن شهات زهری» ، «ابن بشر» و «ابن أبی لیلی» و ده ها تن دیگر از قبیل آنان در حقیقت، مهره هایی در دستگاه عظیم خلافت، یا بازیچه هایی در دست ایران و فرمانروایان آن بودند. تأسف آور است اگر گفته شود كه اگر بررسی احوال این شخصیت های موجه آبرومند در ذهن تاریخ نگار مطالعه گر آنان را در چهره ی مردانی سر در آخور تمنیات پلید همچون قدرت طلبی، نام جویی و كام جویی، یا بینوایانی ترسو عافیت طلب، یا زاهدانی ریاكار و ابله و یا عالم نمایانی سرگرم مباحثات خونین كلامی و اعتقادی، مجسم می سازد.

قرآن و حدیث كه می بایست نهال معرفت و خصلت های نیك را زنده بدارد، به ابزاری در دست قدرتمندان، یا اشتغالی برای عمر بی ثمر این تبهكاران و تبه ورزان تبدیل شده بود. دراین فضای مسموم خفه و تاریك و در این روزگار پربلا و دشوار بود كه حضرت صادق علیه السلام بار «امانت» الاهی را به دوش گرفت و به راستی كه امامت با آن مفهوم مترقی كه در فرهنگ شیعی از آن شناخته و دانسته ییم، برای امتی سرگشته و فریب خورده ستم دیده و كج فهم در چنین روزگار تاریك و پربلا بسیار حیاتی به شمار می رفت.



[ صفحه 20]